در فاجعه آتش سوزی عمدی سینما رکس آبادان که از سوی ساواک و عوامل رژیم سفّاک پهلوی جهت بدنام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست، 377 نفر به طرزی فجیع کشته شدند.
بین دستگاههای امنتیی و انتظامی رژیم پهلوی اختلافاتی وجود داشت و به همین خاطر نحوه عملکرد و فعالیت همدیگر را تحت نظر داشتند. در یکی از اسناد ساواک گزارشی از یکی از ماموران شهربانی ارائه شده بود که او به عنوان معتمد کلانتری محل اقدام در قمارخانه حسین زاغی ماموران ساواک را شناسایی می کرد.
سرویس زیتون طی نامهای آمادگی خود را به منظور پذیرفتن دو نفر از متخصصین ساواک برای گذراندن دوره خط شناسی که قرار است از تاریخ 50 / 1 / 30 به مدت شش هفته در آن کشور تشکیل گردد اعلام نموده است.
روابط کاری بین موساد و ساواک در عصر پهلوی تا آنجا گسترش یافت که تعداد جاسوسان و متخصصین ضد جاسوسی اسرائیل که افراد ساواکی را تعلیم می دادند از شمار مربیان آمریکایی زیادتر شد. همان وقت تعداد کثیری از کارآموزان ساواک به اسرائیل رفته و در اداره مرکزی موساد در تلآویو در رشتههای ارتباطات و مخابرات، جاسوسی، ضد جاسوسی و دخول عدوانی تحت تعلیم قرار گرفتند....
گزارشهای ساواک در مورد فعالیتهای روحانیون طرفدار امام خمینی برای آزادی ایشان و ورود روحانیون طراز اول شهرستانها به تهران جهت تصمیم گیری در این مورد، و شایعاتی درباره برگزاری مراسم اربعین شهدای 15 خرداد و تعطیلی بازار.
تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور درباره : عکس خمینی یک قطعه عکس خمینی و اشعار سروده شده توسط میرزاحسن رحمتی که در عکاسی چهرهنمای مرند چاپ گردیده و یک قطعه دیگر از عکس خمینی که از اسماعیل قنبری بدست آمده توسط ساواک جلفا به این سازمان فرستاده شده است که عیناً به پیوست تقدیم میگردد. ضمناً اطلاعات تکمیلی از ساواک مزبور به ...
مقدم پیش از مرگش افرادی را از ساواک به دولت موقت معرفی کرد و آنها در دولت موقت مشغول به کار شدند. اعضای اداره هشتم هم از جملۀ این افراد بودند که به نخستوزیری رفتند و اداره ضد جاسوسی را دوباره برپا کردند.» اما منوچهر هاشمی آخرین رئیس ادارۀ هشتم ساواک یکی از معاونانش را عامل برقراری این ارتباط و آغاز همکاری میان اداره هشتم و دولت موقت میداند. او میگوید:...
دیدن قیافه حسینی خود یک شکنجه بود؛ ریختش، هیکلش، دندانهایش، چشمهایش وحشتناک بود. یک آدم وحشی! با دیدن حسینی جا خوردم، فهمیدم که اوضاع پس است . حسینی گفت : به به عزت خان! دوست صمیمی ما حالت چطور است؟ ! گفتم: بد نیستم، دست مرا گرفت و خیلی مؤدبانه به داخل اتاقش برد . مرا به روی تخت خواباند . پاهایم را به طرفین و دستهایم را از بالا بست .